به من نگین اسپایدرمن، من ابو اسحاقم!
متن زیر، نوشته ای از طرف یک مدیر مهدکودک بسیار مهربان است که حالات بچه ها رو با دقت رصد می کند.
مکان: کلاس
پنجسالهها در مهدکودک
زمان: ساعت
۱۰ صبح (هنگام خوردن تغذیه)
میلاد: دیشب
تکرار مختار رو دیدید؟
رائین: من
دیدم. این قسمتش باحال نبود. هفته دیگه که ابراهیم میزنه ابن زیاد رو می کشه خیلی
حال میده!!!!
میلاد: من
تصمیم گرفتم! دیگه به من نگید مرد عنکبوتی! به من بگید ابو اسحاق!!!
(میلاد
به شدت عاشق مرد عنکبوتی بود ولی از صدقه سر مختار نامه از وقتی این سریال رو نشون
می ده کلا از مرد عنکبوتی دست کشیده و به شدت طرفدار مختار شده)
یک
نوشته دیگر از این مدیر مهدکودک:
اگر
مسوولین صدا و سیما می دانستند که چقدر پسرهای من از کنسل شدن پخش سریال مختارنامه
در شب گذشته شاکی و عصبانی شدند، تمام تلاششان را میکردند تا بتوانند به موقع این
قسمت را به شبکه برسانند!!
یکی از اونها تصمیم گرفته خودش زودتر بزرگ بشه و سریال
مختار رو بسازه!!!!
میلاد
هم که مرد عنکبوتی رو دور انداخته بود تصمیم گرفته مثل مختار قیام کنه با ابن زیاد
بجنگه و زودتر از مختار از اون انتقام بگیره! تازه به کمک ابراهیم هم احتیاجی
نداره!!!
بچه
هامون رو رها کردیم تو دامن مرد عنکبوتی و دی جی مون و هری پاتر، وقتی بزرگ میشن
انتظار داریم شبیه افکار ما باشن!
اعتقاد راسخ دارم اگر تلویزیون قدرتمندی داشته باشیم، هیچکدوم از اینها نمی تونن مردم ما رو تسخیر کنن ولی وقتی اینقدر تنگ نظریم که یه طنز ساز خوب رو به خاطر پول طرد می کنیم، چه انتظاری داریم؟
حداقلی ترین کار در قبال مختار که نیاز به هیچ فکری هم نداره، زدن تی شرت، جامدادی، دفتر و هر چیز دیگه ای بود که برای یانگوم و دی جیمون و هزار تا کوفت دیگه زدیم و برای مختار نزدیم!
اصولا هیچ گاه به دنبال ایجاد اینطور موقعیت ها نیستیم و اتفاقاتی مثل مختار نامه هم که می افته، بی تفاوت از کنارشون عبور می کنیم. تا کی؟ خدا می داند.
زی تیر نگه کرد و پر خویش برو دید
گفتا
ز که نالیم که از ماست که بر ماست
پی نوشت: بعد از کشته شدن مختار، برای این فرشته های کوچولو، کلی مشکل روحی درست میشه و معلم مهربونشون می خواد اونها رو از بحران بیرون بیاره. تو این مسیر کلی مشکل د و دردسر براش ایجاد میشه. دوستانی که علاقه دارن می تونن بقیه این مشکلات رو بخونین.