روزنامه

یادداشت های شخصی محمدامین خسروی پور

روزنامه

یادداشت های شخصی محمدامین خسروی پور

بخش اول: نزول خورها به بهشت نمی روند:

چند روز پیش بابا زنگ زد و خواست دنبال نامه فک رهن خانه ای که چند سال پیش به خاطر یک وام لعنتی، گرو بانک بود، بروم!

مبلغ وام و سال واگذاریش من را به خنده انداخت! پدرم معمولا چند وقت یک بار یک شاهکار اقتصادی رو می کند! ۴ میلیون وام، سال ۸۲ و با بهره ۲۴ درصد! بنده ی خدا برای تصفیه که رفته بود، حضرت بانک ۲ میلیون و ۷۰۰ برای تصفیه خواسته بود! بعد از ۸ سال قسط ماهی ۴۷۷۰۰!

صبح رفتم محضر حضرت بانک! عرض کردم: لطفا این نامه فک رهن وام ما را بدهید، کار داریم! “با نگاهی تمسخر آمیز، فرموند: “زرشک! ما الان باید استعلام کنیم ببنیم، شما بدهی دیگری به بانک ما دارید یا نه!!!”

من نفهمیدم کدام بی شعوری این قانون را مصوب کرده که سندی که رهن یکی از وام های ماست، باید بانی خیر شده و بقیه بدهی های ما به بانک را هم گردن بگیرد؟ (ببخشید اصلا راه نداشت که فحش ندهم)

به فرض که بدهکار باشیم؛ به این وام و سند ما چه ربطی دارد؟ الان بدبختی که خانه ما را خریده و می خواهد روی آن وام بگیرد، چه گناهی کرده اگر ما بدهی داشته باشیم؟؟؟

گفتیم سگ خورد! استعلام کنین!

قسمت دوم: یک سگ پاسوخته در اداره چه می کند؟

بعد از یکی دو روز رفت و آمد و کلی معطلی، یک پاکت مهر و موم شده دادند دستم!

عرض کردم:  “تمام شد؟ دست شما درد نکند!”

فرمودند: “نخیر! بفرمائید دایره سرپرستی، میدان فردوسی، روبروی خیابان ویلا! بعله!”

رفتیم اداره اعتبارات دایره سرپرستی! رئیس اداره بنده خدا مثل خیلی از دیگر کارمندانش، صدایش در نمی آمد! فکر کنم درایور کارت صدا یا مادربوردش مشکل داشت! هر کس می آمد سلام و خسته نباشیدی می گفت! و رئیس هاج و واج نگاهش می کرد! طفلک زبان بسته!

بعد از یه ساعت و نیم تشریفات عادی! اداری و جمع آوری یک مشت امضا از تمامی اهالی محل، پاکت دیگری دادند دستم!

گفتم: تمام شد؟ دست شما درد نکند!”

فرمودند: زرشک! تشریف می برید دایره حقوقی، میدان فردوسی، ۵۰۰ قدم به سمت توپخانه! بعله!”

فردای آن روز، با دلی پرکین و لبی پر باد، رفتم دایره حقوقی! رفتم و یک مشت امضا و اتاق بازی و … نامه دیگری و گفتم: “این دفعه دیگر تمام شد؟ دست شما درد نکند!”

فرمودند که: بعله! منتها باید خود پدر گرام بروند دفتر خانه برای فک پلمپ!”

یعنی خدایا به داده و ندادت شکر! بالاخره تمام شد! زدم بیرون و زیر لب دعایشان کردم که:

امیدوارم حضرت حق، جل و اعلی، اروحتان را هنگامی که آفریده شدید، هنگامی که به دنیا آمدید، هنگامی که وجود نحستان را از این دنیا می برید و هنگامی که مرده تان از گور در می آید، مورد عنایت ویژه قرار دهد!

حقتان است به خدا! اگر این قوانین توپ بانکداری را همیشه رعایت کنید که مشمول دعای خیر من نمی شوید!چطور است که بعضی ها صد تا صد تا و نمی گویم میلیارد میلیارد، میلیون میلیون، وام می گیرند و پس نمی دهند؟؟؟ آن وقت ما برای چهارمیلیون وام ۲۴ درصد باید عین سگ پاسوخته توی ادارت همایونیتان بدویم؟ این هم شاهدش!

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۰/۰۵
محمدامین خسروی پور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی