خدمت دوستانی که ممکن است گاه گداری افتخار همراهی داده و به وبلاگم سرکی بکشند، باید عرض کنم که مطلب پیش رو، جوابیه ای است بر ظلم مدیر روابط عمومی سازمان جوانان هلال احمر – مسعود آسیما – بر جوانان عضو شبکه اجتماعی ماه نو! شبکه ای از جوانان متعهد، انسان دوست و دوست داشتنی که با سه سال زحمت شبانه روزی راه اندازی و مدیریت و در حال فعالیت بود! ماه نو یک شبکه اجتماعی سازمانی با اقتضائات خاص خود بود که تجربه مدیریت آن با اداره شبکه های اجتماعی مرسوم، کاملا متفاوت بود! گزارشات، آموزش ها و ارتباطات اعضای سازمان جوانان هلال احمر برای اولین بار در کشور، به این شبکه منتقل شد و پویایی و قدرت آن زبانزد دوست و دشمن بود!
این شبکه دوست داشتنی و رو به رشد به دلایلی که اگر لازم باشد، اعلام خواهد شد، یک شبه به باد فنا رفت و جدای از زحمات فنی کشیده شده برای آن، تمامی سوابق، اطلاعات هویتی ثبت شده، فعالیت ها، آرشیو مطالب و عکس اعضا و … برای همیشه نابود شد!
ذکر بیشتر سابقه این موضوع از حوصله این متن خارج است و دوستان و جوانان هلال احمری که مدتی افتخار همراهی آنان را داشتم و به جد آن روزها را از بهترین روزهای زندگی خود می دانم، بیشتر در جریان این موضوع هستند.
لازم است از دوستان و جوانان هلال احمری که احتمال دارد این پست را مطالعه کنند، بخواهم با توجه به رویه بسیار زشت این دوستان در حذف کامل حتی یوزرهای اعضای معترض به سیاست های جدید و ایجاد مشکلات بعضا حراستی برای این دوستان، از گذاشتن نظرات با نام واقعی خودداری نمایند!
زمان بهترین قاضی است!
سلام به همه بچه های دوست داشتنی ماه نو. بخشی از شما می تونن شهادت بدن که وقتی مدیریت ماه نو عوض شد، بعضی هاتون چقدر اصرار داشتین به شلوغ کردن و من به همتون بدون استثنا گفتم نه! تجربه به من ثابت کرده بود که زمان همه چیز رو مشخص می کنه!
—————————————————-
جناب آقای آسیما، اون زمان که پیشنهاد ارتقای شبکه رو با یه هزینه کاملا معقول گذاشتم روی میزتون و شما رد کردین، من هیچ ناراحتی به دل راه ندادم چون شما اختیار دار پروژه خودتون بودین! اما بعد به دلیل مسائلی که فعلا ترجیح می دم دربارشون صحبتی نکنم، در برابر سم پاشی هاتون علیه شرکتمون که رزومش عین روز روشنه چیزی نگفتم! منتظر بودم انشاتون بنویسین! چون انشای نانوشته شما غلطی نداشت ولی آیا هنوز به این بخش از متن خودتون اعتقاد دارین؟!
—————————————————-
بخشی از پست ارسالی آقای مسعود آسیما:
“منهای شخص آقای عباسی، دلیل عدم تمدید قرارداد، نوع عملکرد شرکت طرف قرارداد شبکه ماه نو بود که به هیچ وجه رضایت من و همکارانم را جلب نکرد چراکه آنها همه زحمات پروژه به این بزرگی در سازمان جوانان هلال احمر با ۲ میلیون عضو که حداقل باید برای تعالی و بزرگ شدنش ۷ – ۸ نفر به طور مستقیم فعالیت کنند، ایده داشته باشند، اتاق فکر داشته باشند، با تکنولوژی روز پیش روند تا از شبکه های رقیب جا نماند را فقط به یک نفر یعنی همان آقای عباسی خودمان سپرده بودند و می دانیم همه اینها صرفا به بحث مالی ختم نمی شود چراکه بابت هزینه های ماهانه ارتقا و نگه داری شبکه ماه نو هر ماه مبلغ مناسبی از سوی سازمان در وجه این شرکت پرداخت می شد. در واقع ما با نزدیک ۱۵۰۰۰ عضو شبکه از بیش از ۲ میلیون عضو سازمان که حداکثر ۵۰۰ نفر از آنها در شبکه فعالیت دارند بازی را به سایر رقبا که نه به خودمان هم واگذار کرده بودیم. آیا این موضوع برنامه ریزی نمی خواست؟ آیا تحول نمی خواست؟ آیا تیم اجرایی تازه نفس نمی خواست؟ شبکه ای که سرورهای خوبی برای آن خریداری شده اما عدم رسیدگی به این سرورها باعث کندی شبکه شده، رسیدگی نمی خواست؟ حتما باید همه چیز را فدای احساساتمان بکنیم؟”
—————————————————-
این متن بخشی از پست آقای مسعود آسیما مدیر روابط عمومی سازمان جوانان هلال احمر بعد از اعتراض گسترده اعضا به تعویض تیم مدیریت شبکه اجتماعی ماه نو بود که در نیمه های شب و در حمایت از دوست عزیز گرمابه و گلستانشان -مدیر جدید ماه نو – به نگارش در آمده!
جناب آقای آسیما! اکنون و بعد از گذشت بیش از ۶ ماه کدوم بند از صحبت هاتون محقق شد؟! حرف هاتون قشنگ بود اما در پس این قاب
قشنگ، دلیل دیگه ای برای این موضوع وجود داشت! تو همین مدت که مشکلات فنی ما رو
دوشتون بوده و ما بلد نبودیم کار کنیم، چقدر ارتباط با بچه ها بهتر
شده؟! تیم مدیریت جدید چقدر به بچه ها اهمیت داده؟! شما الان چقدر به نظرات و خواسته
هاشون اهمیت می دین؟! مدیران شما در توهم زاکربرگ بودن شبکه رو به امان خدا رها کردن!
بگذریم که تو بعد فنی حرف ها بسیار
زیادی برای گفتن هست که باز هم اون ها رو به قاضی زمان می سپارم!همین بس که جا به جا کردن یه
دیتابیس رو تیم خارق العادتون نمی تونه انجام بده و این یعنی سه سال زندگی صد ها جوان
کشک! بله! بالشت جدید ممکنه خواب آدم رو به هم بریزه ولی بعد از دو ماه، هنوز ۱۰۰ نفر هم نتونستن این بالشت جدید رو تست کنن! جالبه که نظرات کاربران
هم خیلی براتون ارزشمنده و هرچقدر می گن ما می خوایم اینجا بمونیم و تو این محیط
باشیم، اصرار دارین که راه بهشت از اون طرفه و باید به زور ببریمتون اونجا! به قول
خودتون انشالله خداوند ما را از شر شیطان حفظ کند تا به انصاف نزدیک شویم!
پی نوشت: از همین جا اعلام می کنم شرکت ما آمادگی جا به جایی دیتابیس ماه نو به سایت جدید رو داره! شماره مدیر فنیمون رو هم که وقتی حتی نمی دونستین که برای بالا اومدن دوباره سایت نباید با هاستینگ تماس بگیرین بهتون دادم! یاعلی
منبع: وب سایت شخصی مسلم عباسی:)
آیا فرهنگ ایرانی قادر به پاسخگویی به نیازهای ما نیست؟ جشن ها و اعیاد جزئی از فرهنگ هر ملت و تشکیل دهنده بخشی از هویت آن هستند. ممکن است این جشنها در طول سال ها دچار تغییراتی شوند ولی اشتراکاتی که در آن برای اکثر مردم یک منطقه، کشور و یا دنیا وجود دارد، عاملی است برای پیوندی نامرئی بین انسان ها. این جشن ها بسته به گستردگی خود، خیل عظیمی از مردم را خواسته یا نا خواسته، مستقیم یا غیر مستقیم با خود درگیر می کند. این پست برای بررسی یکی از این جشن های نوظهور (در کشور ما) به نام والنتین یا والنتاین (Valentine) است. تعیین روزی برای عشق ورزی و یادآوری داشته هایمان عالی است؛ حالا این داشته می تواند، عشق به مادر، پدر، نامزد، همسر و … باشد؛ ولی هر وقت می بینم ایران من با این همه تمدن باید عیدی داشته باشد که مدل ایرانیش می تواند سرمشق عالم باشد، نگران می شوم. سیاست گذاری فرهنگی در این زمینه با کیست؟ نتیجه راهی که می رویم چیست؟ ای کاش کسانی که می توانند در این عرصه تاثیر گذار باشند جشنی متناسب با فرهنگ ایرانی در نظر بگیرند. روز و عیدی که برای همه مردم ایران دوست داشتنی و قابل احترام باشد. از آنجایی که هویت ایرانی یک هویت قدرتمند و مستقل است وقتی می شنوم در کشورم ایران، که در فرهنگ و تمدن شهره آفاق است یک جشن بیگانه باب می شود، دلم می گیرد. در اینکه شرقی ها کلا نسبت به غربی ها عشق های عمیق تری دارند؛ شکی نیست. این را با نیم نگاهی به افسانه های عاشقانه خودمان نظیر لیلی و مجبون، خسرو و شیرین و … می توان فهمید. اما سوال اینجاست که چرا رو به این رسوم می آوریم؟ جواب ساده است: نیاز! مردم به شادی و هویت نیاز دارند. جشن ها روزهایی هستند برای هویت بخشی به یک ملت. اشتراکات و مراسمات این روزها برای تقریبا برای همه لذت بخش است. (البته نه برای جیب ما مردها!) چرا فرهنگ ایرانی به این نیاز پاسخ ندهد؟؟؟ چرا ولنتاین این شانس را داشته باشد که خودش را بر فرهنگ ما تحمیل کند؟ به نظر من اگر رسانه ها و حتی وبلاگ نویسان، یک دهم مطالبی را که در مورد ولنتاین می نویسند، برای روز اسفندگان خودمون می نوشتند، امروز جوانان ایرانی که تشنه جشن و شادی هستند، این چنین به آیین های بیگانه رو نمی آوردند. پی نوشت: درباره ولنتاین و تاریخچش مطلب زیاد است. اگر کسی دوست داشت می تواند از لینک های زیر استفاده کند. ۲- چند وقت پیش از کارگر به سمت انقلاب میومدم که یه نفر داشت داد می زد: “بهترین هدیه برای ولنتایم. برای عزیزانتون بخرین! ” بهش گفتم مجید جان اون ولنتایم نیست ولنتاینه! “گفت: چه فرقی می کنه؟ مهم اینه که اینا فروش بره!” شنیدم توی بازار تهران هم بازاری ها چک های خودشون رو برای این روز تنظیم می کنن! البته اونایی که کسب و کارشون یجوری به هدایای ولنتاین گره خورده.
۱- اونطوری که من خوندم، روز اسفندگان، روز زن و روز عشق در فرهنگ ایرانی است. سپندار مذ لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می ورزد.
اطلاعات بیشتر درباره سپندار مذ یا اسفندار مذ
والنتین یا والنتاین (Valentine) چیست؟
تاریخچه روز ولنتاین
انتشار خبر مرگ مرتضی پاشایی، موجی از غم و اندوه در بین طرفداران وی و قشرهای مختلف جامعه به وجود آورد و موجب شکل گیری مراسمات مختلف یادبود و حضور گسترده مردم در مراسم تشییع پیکر وی شد. حال که چند روزی از فوت مرحوم مرتضی پاشایی می گذرد و فضا کمی آرام تر شده -البته برای برخی از دوستان ظاهرا ماجرا هم چنان ادامه دارد- می توان به برخی از ابعاد مراسم عجیب تشیع جنازه آن مرحوم پرداخت! بی مقدمه باید عرض کنم به نظر می رسد شلوغی بیش از حد مراسم تشییع مرتضی پاشایی، نه از سر محبوبیت بیش از حد این خواننده که بیشتر یک جوگیری فرهنگی و مرهون شرایط اجتماعی و وسایل ارتباطی جدید بوده و بس! شرایط اجتماعی نسل جوان و نوجوان ما که متاسفانه دستگاه های فرهنگی تقریبا هیچ اقدام موثر و برنامه ریزی شده برای هویت بخشی به آنان نداشته است موجبات رشد فرهنگی بی برنامه در بستر شبکه های اجتماعی، رسانه ها و …. را فراهم کرده! نداشتن برنامه ای برای تخلیه هیجانات، سرخوردگی ها، غم ها و شادی های گروهی، عدم الگوسازی صحیح و ایضا قدت شبکه های موبایلی، برخی از دلایل واضح این ماجراست! برای ارائه یک مثال ملموس می توان به فوت مرحوم ناصر حجازی اشاره کرد! طبیعتا نمی توان منکر شد که محبوبیت و احترام وی در جامعه -اعم از طرفداران سرخابی و جامعه فوتبالی- بیش از مرتضی پاشایی مرحوم بود! بنابراین انتظار برپایی یک مراسم شلوغ تر برای ایشان، دور از ذهن نبوده و نیست! … اما اتفاقی که افتاد را اکثر کسانی که موضوع را دنبال می کردند، به یاد دارند! همین پی نوشت: ۲- اتفاقی که در اینستاگرام خانم هانیه توسلی اتفاق افتاد و توهین هایی که هیچ عقل سلیمی آن را نمی پذیرد، نشانه دیگری از فضای مسموم فرهنگی حاکم بر موضوع است! می توانید در همین زمینه مصاحبه مصطفی اقلیما -جامعه شناس- را نیز مطالعه نمائید.
۱- این پست هم از جناب محمدرضا سرشار، نویسنده معروف حوزه کودک و فعال فرهنگی که در گوگل پلاس ایشان منتشر شده:
تشییع پرشور مرحوم مرتضی_پاشایی ، نقطه عطفی در تنبه مدیریت_فرهنگی کشور نسبت به کارکردهای جانبی تلفن_همراه خواهد شد.